جبهه حق

روز مباهله در «شاخص روشنگر بودن» و نقش ممتاز آن در «تمایز جبهه‌ی حق و باطل» است . مقام معظم رهبری

جبهه حق

روز مباهله در «شاخص روشنگر بودن» و نقش ممتاز آن در «تمایز جبهه‌ی حق و باطل» است . مقام معظم رهبری

فضایل ومناقب حضرت علی (ع) در قرآن و سنت نبوی/قرآن مجید

بیان فضایل و مناقب حضرت علی (ع) در قرآن و سنت پیامبر با نگاهی مختصر و گذرا به منابع اهل سنت موضوع تازه ترین مطلب منتشر شده در این وبلاگ است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ قرآن مجید در آخرین یادداشت خود نوشته است:

گشت ایمان و حقیقت چو سراب ... آن دم که شکافت ، فرق بوتراب

جهت آشنایی بیشتر با فضایل و مناقب حضرت علی (ع) در قرآن و سنت پیامبر نگاهی مختصر وگذرا به منابع اهل سنت در این باره می‌اندازیم :[1]


فضایل حضرت علی (ع) در قرآن

1- إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ
(من ترا امام و رهبر مردم قرار دادم)
سوره بقره، آیه 124
شافعی ابن مغازلی در کتاب المناقب، ص 276 به سند خود از عبدالله بن مسعود روایت کرده که گفت : رسول خدا فرمود : "من از دعای پدرم ابراهیم هستم.”
گفتیم : ای رسول خدا چگونه از دعای پدرت ابراهیم هستی؟

امیرالمومنین علی (علیه السلام)

فرمود : خداوند به ابراهیم (ع) وحی کرد که : "انی جاعلک للناس اماما” ابراهیم خوشحال شد و گفت : "پروردگارا از دودمان من نیز امامانی مثل من قرار بده.”

خداوند به ابراهیم وحی فرستاد : "ای ابراهیم من عهدی به تو نمی‌دهم که به آن وفا نکنم” عرض کرد: "خدایا آن چه عهدی است که اگر به من عطا کنی وفا نکنی؟”
فرمود : "من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمی‌بخشم.”

ابراهیم عرض کرد: "ستمکارانی که این پیمان به آنها می‌رسد، کیانند؟”
به او فرمود : "کسی که برای بتی سجده و عبادت کند.”

ابراهیم عرض کرد : "پروردگارا من و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار.”
پیامبر (ص) فرمود : "دعای ابراهیم به من و علی منتهی شد و هیچ یک از ما در مقابل بتی هرگز سجده نکردیم پس خداوند مرا برای خود پیامبر و علی را وصی اخذ کرد.”
 

2- إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ
(تو تنها بیم دهنده‌ای و برای هر گروهی هدایت کننده)

سوره رعد، آیه 7
ابن عباس روایت کرده :
چون این آیه نازل شد، پیامبر دستش را بر سینه خود زد و فرمود: "منهم منذر” (انذار یعنی هدایت با دعوت) و سپس به شانه علی اشاره کرد و فرمود: "انت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی” (یا علی تویی هادی و به وسیله تو بعد از من هدایت یافتگان هدایت می‌شوند).1
 
3- عَمَّ یَتَسَاءلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ
(از چه چیز سئوال کنند از داستان بزرگ)
سوره نبا، آیات 1و2
رسول خدا فرمود : "منظور ولایت علی بن ابیطالب است که از آنها درباره آن در قبر سؤال می‌شود و هیچکس در شرق و غرب عالم، در بر و بحر از دنیا نمی‌رود مگر این که فرشتگان از او دربارة ولایت امیرمؤمنان سؤال می‌کنند و به میت می‌گویند : کیست پروردگارت؟ چیست دینت؟ و کیست پیامبرت؟ و کیست امام تو؟”2

4- اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ
(ما را به راه راست هدایت کن)
سوره حمد آیه 6
حضرت پیامبر فرمود : "صراط مستقیم، صراط محمد و آل محمد است.”3
از ابن عباس رسیده که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود : "ای علی تو راه روشن و همان راه راست و پشتوانه و پناه مؤمنان (یعسوب المؤمنین) هستی.”4
 
5- وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ
(از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد و خدا نسبت به بندگان مهربان است.)
سوره بقره، آیه 207 (آیه لیلة المبیت)
ابوسعید خدری می‌گوید : همان شبی که پیامبر (ص) مهاجرت کردند به غار رفتند علی در بستر پیامبر خوابید. خداوند به جبرئیل و میکائیل فرمود: "بین شما برادری برقرار کردم عمر یکی از شما از دیگری طولانی‌تر است کدامیک از شما حاضر است برای دیگری فداکاری کند و از مقداری از عمرش درگذرد؟” هیچکدام حاضر نشدند. خداوند متعال فرمود : "شما مانند علی بن ابیطالب نیستید من بین او و پیامبر برادری قرار دادم و علی در بستر پیامبر خوابید و ایثار نمود و جانش را فدای پیامبر کرد. بسوی زمین بروید و او را از شر دشمنان محافظت نمایید.” وقتی جبرئیل کنارسر و میکائیل پایین پای علی قرار گرفتند، جبرئیل گفت : "بَخٍّ بَخٍّ مَن مِثلُکَ یابن ابیطالب” (به به خوشا به حال تو ای پسر ابوطالب، خداوند به واسطه تو بر ملائکه مباهات می‌کند) و در این هنگام آیه فوق نازل شد و به همین دلیل این شب تاریخی را لیلة المبیت نامیده‌اند.5
 
6- الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ
(آنانکه اموال خود را شب و روز و نهان و آشکار، انفاق می‌کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود و نه بیمی برای آنان است و نه اندوهگین می‌شدند.)
سوره بقره، آیه 274
از ابن عباس نقل شده است که این آیه در شأن علی نازل شده است.6

7- وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ
(تأویل قرآن را جز خدا و راسخین در دانش نمی‌داند.)
سوره آل عمران، آیه 7
انس از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود : بعد از من، علی عالم‌ترین مردم است برای تعلیم و تأویل قرآن.7
 
8- فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ
(پس هر که با تو پس از دانشی که تو را آمده باشد محاجّه کند. بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان خودمان و خودتان را فرا خوانیم و سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.)
سوره آل عمران، آیه 61 (آیه مباهله) 8

9- أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا
(مردم بر آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می‌ورزند در حقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.)
سوره نساء، آیه 54
از ابن عباس نقل شده: این آیه در مورد پیامبر و علی نازل شده است فضل در پیامبر همان نبوت است و در علی همان امامت.9
جعفربن محمد (ع) درباره «واتیناهم ملکاً عظیما» فرمود : «در میان امت امامانی هستند که اطاعت از آنها اطاعت از خداست و نافرمانی از آنها نافرمانی خدا»10
 
10- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً
(ای کسانیکه ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولی الامر که از شما هستند را اطاعت کنید.)
سوره نساء، آیه 59
(رجوع به صفحه 47)

11- إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
(ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانیکه ایمان آورده‌اند همان کسانیکه نماز بر پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می دهند.)
سوره مائده، آیه 55
(رجوع به صفحه 79)

12- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا
(امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم)
سوره مائده، آیه 3

- یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ 
(ای پیامبر آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان اگر چنین نکنی امر رسالت را ادا نکرده‌ای.)
سوره مائده، آیه 67
آیات فوق درباره ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) می‌باشد و به صفحه 50 رجوع شود.

13- الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ
(کسانیکه ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‌اند آنان در امن هستند و آنان راه یافتگانند.)
سوره انعام، آیه 82
از ابن عباس نقل است که :
"الذین آمنوا یعنی کسانیکه تصدیق به توحید کردند یعنی علی بن ابی طالب (ع) و "لم یلبسوا” یعنی آلوده و مخلوط نشد (مانند "لم تلبسون الحق بالباطل” یعنی حق و باطل با هم مخلوط نمی‌شوند.) "ایمانهم بظلم” یعنی ایمانشان به ظلم یعنی شرک آلوده نشد.
سپس این عباس می‌گوید : به خدا قسم هیچ کس به خدا ایمان نیاورد مگر بعد از شرک، غیر از علی که او ایمان بخدا آورد بدون اینکه به اندازه چشم زدنی به خدا شرک بورزد.
"اولئک لهم الامن” یعنی از عذاب و در آتش در امان هستند.
"و هم مهتدون” یعنی آنها به بهشت هدایت می‌شوند و علی اول کسی است که به خدا ایمان آورد.”11
 
14- قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ
(بگو برای خدا حجت بالغه است.)
سوره انعام، آیه 149

انس نقل می‌کند که پبیامبر فرمود : من و علی حجت بر امت هستیم در روز قیامت.12
15- یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
(ای پیامبر بس است ترا خدا و آنکه پیرویت کردند از مؤمنان)
سوره انفال، آیه 64
جابربن عبدالله انصاری نقل کرده که : "و من اتّبعک من المؤمنین.” علی بن ابی طالب است و او در رأس مؤمنین است.13
 
16- وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ
(و این اعلامی است از جانب خدا و رسولش به مردم در روز حج اکبر که خدا و رسولش از مشرکان بیزار است.)
سوره توبه، آیه 2 (آیه برائت)

[1] - اکثر مطاب برگرفته از دو کتاب : امام علی (ع) در قرآن از دیدگاه اهل سنت، ابوالفضل یغمائی، انتشارات احسن الحدیث، چاپ اول، 1378 و سیمای علی به روایت اهل سنت، ترجمه علی والسنة، تألیف سید هاشم بحرانی، ترجمه محمد امینی، انتشارات قدر، 1364 ش، که بطور خلاصه ذکر شده است. علاقمندان می‌توانند علاوه بر دو کتب فوق به کتب زیر مراجعه نمایند :
احقاق الحق شوشتری، امام علی (ع) در قرآن آیه الله شیرازی، امام علی (ع) در قرآن نجفی شاکری، الغدیر علامه امینی، تفسیر المیزان، تفسیر مجمع البیان.


آیه مباهله دلیل امامت امام علی (ع)


آیه مباهله دلیل امامت امام علی علیه السلام






آیه مباهله دلیل امامت امام علی علیه السلام

«شیخ مفید» بعد از نقل واقعه مباهله مى‌گوید: «در آیه مباهله امیرالمؤمنین «نفس» رسول ‌خدا (صلی الله علیه واله) شمرده شده است و این کاشف از آن است که على (علیه السلام) به آخرین حد فضیلت رسیده است و با پیامبر (صلی الله علیه واله) در عصمت از گناهان و در همه کمالات دیگر مساوى است و خداوند او و فرزندان خردسال و همسرش را براى پیغمبر (صلی الله علیه واله) به ‌منزله حجت و برهانى براى دین قرار داده است.» (1) 
و همو در جاى دیگر مى‌گوید: «در تفضیل امیرالمؤمنین گروه‌هاى مختلف شیعه هم‌رأى نیستند. شیعیان دوازده امامى نیز در این باره اختلاف دارند. بیشتر متکلمان آن‌ها گویند "قطعا و یقینا پیامبران از على (علیه السلام) برترند." محدثین و اهل نقد و ژرف‌اندیشان در روایات و گروهى از متکلمان و اصحاب مناظره گویند: "البته على از همه انسان‌ها به ‌جز حضرت محمد (صلی الله علیه واله) برتر است" و گروه کوچکى توقف کرده‌اند و گویند: "نمى‌دانیم على از پیامبران بالاتر یا پایین‌تر و یا مساوى با آن‌هاست ولى این را مى‌دانیم که حضرت محمد (صلی الله علیه واله) از على‌ (علیه السلام) برتر است." گروهى دیگر از ایشان نیز گویند: "امیرالمؤمنین از همه انسان‌ها برتر است به ‌جز پیامبران اولوالعزم."» 
سپس «شیخ مفید» در اثبات برترى امام على‌ (علیه السلام) بر همگان به‌ جز رسول ‌خدا (صلی الله علیه واله)، چند استدلال ذکر مى‌کند و پیش از هر دلیل دیگرى به سراغ آیه مباهله «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنةالله على الکاذبین» (ال عمران: 61) مى‌رود و مى‌گوید: «این آیه مى‌فهماند که على‌ (علیه السلام) به ‌منزله جان رسول‌ خداست و مى‌دانیم که رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) در میان همه انسان‌ها افضل است [پس على افضل از همه انسان‌ها به ‌جز رسول ‌خداست.] در این آیه «ابنائنا» بر حسن و حسین‌ ـ علیهما السلام ـ صدق مى‌کند و منظور از «نساءنا»، فاطمه زهرا (س) و مقصود از «انفسنا»، على‌ (علیه السلام) است و منظور از «نفس» چیزى همانند خون و هوا که قوام پیکره مادى انسان بدان مى‌باشد، نیست و مراد از «انفسنا»، رسول‌خدا نیست؛ چرا که درست نیست انسان به سوى خود، نفس خود را فراخواند بلکه مراد کسى است که در عزت، کرامت، محبت، ریاست، ایثار، بزرگى و جلالت در نزد خداوند سبحان جایگاهى چون رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) داشته باشد و اگر هیچ دلیل دیگرى وجود نمى‌داشت که حاکى از برترى پیامبر بر على‌ (علیه السلام) باشد. همین آیه دلالت بر تساوى آن‌ها هم در فضیلت و هم در مرتبه مى‌کرد اما دلایل دیگرى موجود است که پیامبر را از این تساوى خارج مى‌کند آنگاه برترى على بر سایر افراد بشر به مقتضاى این مسأله باقى مى‌ماند.» (2) 
«شیخ طوسى» در ذیل آیه مباهله گفته است: «این آیه به نظر اصحاب ما از دو جهت بر برتری على‌ (ع)دلالت دارد: اول آن که مباهله براى آشکار شدن حق در برابر باطل است و این جز با افرادى تحقق نمى‌پذیرد که نزد خدا افضل و صحت عقیده آن‌ها آشکار شده باشد و خود مأمون‌الباطن باشند و جهت دوم آن‌که در این آیه، جان على، مثل جان رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) شمرده شده است.» 
ایشان از «ابوبکر رازى» معروف به «جصاص» نقل مى‌کند: «آیه مذکور دلالت دارد که حسن و حسین، دو پسر رسول ‌خدا (صلی الله علیه واله) هستند و پسر دختر در واقع پسر انسان است و نیز از «ابن ابى‌علان» نقل مى‌کند: "این آیه دلالت دارد که حسن و حسین در آن زمان مکلف بودند؛ زیرا مباهله جز با بالغین جایز نیست."» 
«شیخ طوسى» تصریح مى‌کند: «مراد از «انفسنا» در آیه مباهله رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) نیست؛ زیرا شخص خود را دعوت نمى‌کند. با این حال ایشان در تفسیر آیه مذکور گویا اشکال خود را از یاد برده و فرموده است که مراد از «انفسنا»، نفس رسول‌ خدا و نفس على‌ (علیه السلام) است» 
البته این سخن مخالف نظر مشهور علماى شیعه است و بیشتر با نظر مفسران اهل سنت (3) توافق دارد و ظاهرا مبناى این سخن شیخ روایتى از امام باقر (علیه السلام) است. 
«شیخ طبرسى» علاوه بر نقل مطالب فوق از «شیخ طوسى» اضافه مى‌کند: «مراد از «انفسنا» نمى‌تواند پیامبر (صلی الله علیه واله) باشد بلکه خصوص على (‌علیه السلام) مراد است؛ زیرا پیامبر داعى است و داعى غیر از مدعو است.» (4) 
رسول‌خدا برخلاف انتظار، همه خویشان و اصحاب خویش را براى مباهله جمع نکرد و تنها آن چهار تن را با خود آورد و این خود نشان مى‌دهد که سایر مردم در مرتبه آن‌ها نیستند و در قرب الى ‌الله به پایه آنان نمى‌رسند و ثانیا مساوات على‌ (علیه السلام) با پیامبر خدا (صلی الله علیه واله) به معناى مساوات در درجه است نه در نبوت 
«علامه حلى» در بیان افضلیت على (علیه السلام) نسبت به صحابه به وجوهى چند استدلال کرده است و از جمله آن‌ها، آیه مباهله است. ایشان گوید: «مفسران اتفاق دارند که مراد از «ابنائنا و نسائنا و انفسنا» در آیه شریفه، حسن و حسین و زهرا و على (‌علیه السلام) هستند و مراد از «انفس» خصوص على (‌علیه السلام) است و چون نفس على و نفس رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) یکى نمى‌تواند باشد پس چیزى نمى‌ماند جز آن که بگوییم مراد مساوات آن دو است و رسول ‌خدا (صلی الله علیه واله) افضل از همه مردم است پس همین‌طور على (‌علیه السلام)» (5). 
«قاضى نورالله شوشترى» در ذیل آیه مباهله فرموده است: «خداوند على (‌علیه السلام) را نفس محمد (صلی الله علیه واله) قرار داده است و مراد از آن مساوات است و کسى که اکمل و اولى بالتصرف است [یعنى شخص رسول‌ خدا که در غدیر خم از مردم اعتراف گرفت که «الست اولى بالمؤمنین من انفسهم»] مساوى او نیز اکمل و اولى بالتصرف است. (6) و این بهترین دلیل بر علو مرتبه على (‌علیه السلام) است و چه فضیلت از این بالاتر که خدا پیامبر خویش را مأمور ساخته که در دعا به وجود على (‌علیه السلام) استعانت جوید و بدو متوسل شود از این رو در آیه مباهله تعبیر به «نبتهل» شده است. اگر بگویند مراد از «انفس» در اینجا مردان هستند که آن به معناى رسول‌ خدا و على ـ ‌علیه السلام ـ است و نمى‌توان گفت تعبیر «انفسنا» نشان مساوات على (‌علیه السلام) با پیامبر خداست؛ زیرا از ضررویات دین است که هیچ فردى نمى‌تواند همتا و مساوى پیامبر خدا باشد و هرکس چنین ادعایى کند از دین خارج است. محمد (صلی الله علیه واله) پیامبر مرسل و خاتم انبیا و بالاترین پیامبر اولى‌العزم بود و این صفات همه در على‌علیه السلام مفقود است. آرى آیه مباهله فضیلت بزرگى براى على‌علیه السلام محسوب مى‌شود ولى دلالت بر امامت او ندارد. 
در پاسخ گوییم رسول‌خدا برخلاف انتظار، همه خویشان و اصحاب خویش را براى مباهله جمع نکرد و تنها آن چهار تن را با خود آورد و این خود نشان مى‌دهد که سایر مردم در مرتبه آن‌ها نیستند و در قرب الى ‌الله به پایه آنان نمى‌رسند و ثانیا مساوات على‌ (علیه السلام) با پیامبر خدا (صلی الله علیه واله) به معناى مساوات در درجه است نه در نبوت. شکى نیست که شمرده شدن على‌ (علیه السلام) به منزله نفس رسول‌ خدا (صلی الله علیه واله) به معناى اتحاد آن دو به حقیقت نیست بلکه مراد، مساوات در امورى است که مساوات در آن‌ها ممکن است؛ یعنى فضائل و کمالات؛ زیرا این معنا نزدیکترین معانى به معناى حقیقى است و مى‌دانیم که رسول ‌خدا (صلی الله علیه واله) افضل از همه مردم است پس مساوى او نیز افضل خواهد بود. 
و نیز مى‌توان گفت که مراد از مساوات على (‌علیه السلام) با پیامبر مساوات در صفات نفسانى است و نبوت از صفات ذاتى و نفسانى نیست بلکه به معناى آن است که شخص خاصى مخاطب به خطاب نبوت گردد. ولى اگر نبوت را از صفات ذاتى و نفسانى به شمار آورید که مخاطب به تبلیغ گردیدن ناشى از آن است هیچ اشکالى ندارد که این صفت و این درجه براى امیرالمؤمنین نیز حاصل باشد نهایت آن که خصوصیت خاتمیت پیامبر اسلام مانع از آن است که على‌علیه السلام نیز بدان شکل مخصوص مخاطب به خطاب تبلیغ گردد و اسم پیامبر شرعا بر او اطلاق گردد. و اتفاقا این سخنى است که دورتر از سخن اهل سنت نیست که نقل کرده‌اند پیامبر خدا در شأن ابوبکر فرمود «انا و ابوبکر کفرسى رهان» (7) و در شأن عمر فرمود «لو کان بعدى نبى لکان عمربن الخطاب». 
نکته دیگر آن که گرچه آیه مذکور به صراحت دلالت بر امامت على‌ (علیه السلام) ندارد ولى دلالت بر عصمت و افضلیت او دارد و عصمت و افضلیت از شرایط و لوازم امامت است. 
منابع :1. الارشاد، ج 1، ص 227 
2. شیخ مفید، رساله تفضیل امیرالمؤمنین، ص 35 
3. مانند بغوى در معالم التنزیل، ج 1، ص 480 
4. شیخ طبرسى، مجمع‌البیان، ذیل آیه مباهله. 
5. علامه حلى، کشف‌المراد، ص .385 
6. این سخن به عینه از علامه حلى در نهج‌الحق و کشف‌الصدق، ص 177 صادر شده است. 
7. در 

حکومت امام علی (ع) و مردم سالاری


آنچه مورد توجه این نوشتار است این است که آیا حکومت امام علی (ع) از نوع دولت مبتنی بر مردم سالاری بوده است یا خیر.

حکومت امام علی (ع) و مردم سالاری

امروز روز نوزدهم ماه مبارک رمضان است و مصادف با سالروز ترور و ضربت خوردن امیر مومنان علی علیه السلام؛ تروری که در شب قدر صورت گرفت تا به ادعای  آن رو سیاه دوعالم  یعنی ابن ملجم مرادی، به ثواب بیشتری برسد‌! شجره خبیثه تروری که در عالم اسلام پایه گذاری شد  که تا  امروز،  تروریسم وهابی - داعشی در بالاترین سطح، بیشترین صدمات را بر پیکر اسلام و جامعه مسلمین وارد آورد.

پس از اسلام آوردن شبه جزیره عرب و رحلت رسول اکرم (ص)، تشکیل حکومت برای اداره جامعه مسلمین،  با بیعت برخی از مسلمانان در ثقیفه بنی‌ساعده با خلیفه اول شکل گرفت و به ترتیبی که در تواریخ ذکر شده است، خلیفه دوم و سوم نیز با ترتیباتی،  اداره جامعه مسلمین را بر عهده گرفتند.

اینکه پس از غدیر خم و توصیه‌های موکد حضرت ختمی‌ مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم نسبت به شرافت و جایگاه بی‌مثال علی علیه السلام در میان مسلمین با ذکر روایت متواتر من کنت مولاه فهذا علی مولاه، چرا بیعت برای تشکیل دولت و خلافت با  دیگرصحابی‌های پیامبر اعظم صورت گرفت، جای بحث در این مجال نیست.

آنچه مورد توجه این نوشتار است این است که آیا حکومت امام علی (ع) از نوع دولت مبتنی بر مردم سالاری بوده است یا خیر.

در اینجا باید دو نکته اساسی را از هم جدا دانست و تمیز قائل شد. یک وقت است که صحبت از مشروعیت خلافت می‌شود که به اعتقاد شیعه، پس از رحلت نبی اکرم، خداوند برای حفظ دین الهی در میان جوامع و هدایت انسانها، خلیفه‌ای معصوم  را برای امامت جامعه بر می‌گزیند که از آن شیعیان به خلیفه‌الله یاد می‌کنند.

مشروعیت این خلافت، فقط از ناحیه اراده باری تعالی است. امام علی(ع) و سایر ائمه معصومین پس از او، همگی خلیفه خداوند متعال بر روی زمین بوده‌اند، چه  تشکیل حکومت و دولت داده باشند یا خیر؛ اما آنچه از منابع دینی و تاریخی همچنین سیره عقلا‌ بر‌می‌آید این است که حتی برای خلیفه‌الله نیز برای تشکیل یک دولت و حکومت، اقبال عمومی‌به دولت و حکومت و پذیرش آن، شرط مشروعیت دولت است؛ به همین سبب، تنها دولت‌هایی که با خلافت امام معصوم شکل گرفت، دو دولت امام علی و امام حسن مجتبی علیهما السلام بوده است که با پذیرش عمومی‌و بیعت قاطبه مسلمین، تشکیل و پایه گذاری شد.

در نهج البلاغه مطالب متعددی درخصوص چگونگی تشکیل دولت وخلافت در خطبه‌ها و نامه‌های حضرت علی علی السلام ذکر شده است که به دو مورد از آنها، اشاره می‌شود. امام علی(ع) در نامه‌ای می‌فرمایند: «مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه با اختیار با من بیعت کردند.»

همچنین در یکی از خطبه‌ها از ایشان نقل شده است که‌: «شما مردم برای بیعت کردن، به سوی من روی آوردید، همانند مادران تازه زاییده که به طرف بچه‏های خود می‏شتابند، و پیاپی فریاد کشیدید: بیعت! بیعت! من دستان خویش را فرو بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید. من از دست دراز کردن سر باز زدم، اما شما دستم را کشیدید.»

پس در تشکیل دولت و خلافت امام علی علیه‌السلام‌، شرط مردم‌سالاری به شکل کامل تحقق یافته است که قطعا شرط مشروعیت تشکیل‌ هر حکومتی است اما این بدان معنا نیست که وقتی مشروعیت یک دولت دینی، مبتنی بر اقبال عمومی‌و مردم‌سالاری باشد روش اداره حکومت نیز بر مبنای حاکمیت بخشی از مردم بر بخش دیگری بدون در نظر گرفتن احکام الهی باشد.

مساله بسیار مهم در اینجا این است که امام معصوم پس ار اقبال عمومی‌به او در تشکیل دولت و خلافت، بر مبنای کتاب خدا و سیره نبی اکرم (ص) اداره دولت و امور مردم را به دست می‌گیرد.

با اینحال باید توجه داشت که سیره امام علی و امام حسن مجتبی علیهما السلام در تشکیل دولت و اداره امور مسلمین که بر پایه قوانین دین الهی بوده، در آن علم و اسباب عادی و سیره عقلانی و نه اسباب خارق عادت و علم لدنی امامین علیهم‌السلام، مبنای اداره دولت و جامعه بوده است.

بنابراین، نحوه عزل و نصب‌ها، تعامل با مردم، سختگیری‌ها و گذشت‌ها در امور مختلف جامعه، جنگ و صلح‌ها و پذیرش حکمیت‌ها، توجه به برقراری عدالت و رشد در جامعه و بسیاری سرفصل‌های دیگر، چراغ راه هدایتی است که امروزه می‌توان و باید از سیره عملی این دو امام در اداره حکومت و امور مردم بهره جست.

از منظری دیگر برای استدلال  نسبت به اثبات مردم‌سالاری بودن خلافت  و دولت امام علی و امام حسن علیهما‌السلام، رجوع به مبانی فکری بنیانگذار جمهوری اسلامی‌ایران و رهبر معظم انقلاب راهگشا است.  حضرت امام راحل، مبنای مشروعیت را در تشکیل حکومت دینی، همانا اقبال عمومی‌و آرای مردم بیان کرده‌اند.

وقتی امام امت، به صراحت هرچه تمامتر، میزان که ملاک تشخیص حق از باطل و مشروعیت است را «رای مردم» اعلام کردند، این اصل بزرگ در مشروعیت تشکیل یک حکومت و دولت دینی را نمی‌توانسته‌اند بدون توجه به ملاکهای تشکیل دولت حضرت امام علی و امام حسن  علیهما السلام و سیره عقلایی اعلام فرمایند.

امام امت در همان دوران مبارزات برضد نظام ستم‌شاهی در مصاحبه‌ای در نوفل لوشاتو می‌فر‌مودند که ما فرض می‌کنیم که شاه خیلی هم مرد صالحی - فرض کنید - باشد، خیلی هم آدم صحیحی باشد، خیلی هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتی مردم یک خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود‌.

ایشان می‌خواهد مملکت را به تمدن نو برساند، همه اینها را ما فرض می‌کنیم صحیح، می‌خواهد یک همچو کارهایی را بکند لکن اهالی مملکت - می‌خواهند - می‌گویند ما این را نمی‌خواهیم که سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالی مملکت با خودشان است؛ ما همچو خدمتگزاری را نمی‌خواهیم؛ ایشان بروند کنار، ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش می‌گذاریم.

ما فرض می‌کنیم اگر ایشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل سایرِ مثلاً انسانها یک انسانیتی داشت، باز هم اهالی یک مملکت حق داشتند به اینکه بگویند که ما این خدمتگزار را، این آدم بسیار صالح خوب را که می‌خواهد مملکت ما را بهشت برین بکند، ما نمی‌خواهیم ایشان بهشت برین کند مملکتمان را! حق ندارند این را بگویند؟

حقوق بشر این نیست که هرکسی، هر بشری حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند؟ اینها می‌خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقای خدمتگزار را نمی‌خواهند. این در صورتی بود که ایشان خدمتگزار بود!

در این بیانات، امام راحل به روشنی میزان و مبنای مشروعیت هر حکومتی را در اقبال عمومی‌و رای و خواست مردم به آن می‌دانند. مقام معظم رهبری که مباحث بسیاری را در خصوص نقش مردم‌سالاری در نظام اسلامی ‌بیان فرموده‌اند در بیانات روز دوشنبه در جمع  مسئولان و کارگزاران نظام  در خصوص مبحث مردم‌سالاری فرمودند: «اینکه آمریکایی‌ها، در کنار حکام قرون وسطایی و قبیله‌ای سعودی، از حقوق بشر سخن می‌گویند و در جایی که بویی از دموکراسی نبرده، به جمهوری اسلامی‌ که مظهر مردم‌سالاری است، تهمت می‌زنند واقعاً مضحک است و به عنوان یک لکه ننگ تاریخی بر پیشانی آنها خواهد ماند.»

جمع‌ بندی و نتیجه‌ گیری: 

امام علی (ع)، دولت و خلافت را بر مبنای اقبال عمومی‌یا همان مردم‌سالاری تشکیل دادند. در همین راستا، جمهوری اسلامی ‌ایران مظهر مردم‌سالاری است و در یک دولت مردم‌سالار، همانطور که تقسیم آحاد جامعه به مخالف و موافق و دو قطبی کردن آن، کاملا بر خلاف رویه حفظ وحدت کلمه می‌باشد، تمکین از دولت منتخب و حمایت همه جانبه از آن نیز از سوی بخش‌های دیگری که آرای خود را به افراد دیگری دادند اما آرای لازم را در تشکیل دولت به دست نیاوردند، از ملزومات قطعی حفظ مردم‌سالاری است.

از: بهروز پورسینا

منبع: روزنامه مردم سالاری 24 خرداد

امام علی (ع) و منافقین

پرسش 

امام علی(ع) و منافقین
امام علی(ع) و منافقین
تاریخ انتشار : 1396/9/14
 
بازدید : 19101

سوال

برخورد حضرت علی علیه السلام با منافقین جکونه بود؟

پاسخ

 امام علی علیه السلام در دوران خلافتش با دو دسته عالمان منافق و سیاستمداران دورو روبرو بود و هر دو دسته را افشا کرد و از مردم خواست که آنان را بشناسند و همان گونه که قرآن از مسلمانان خواسته، با آنان دوستی نورزند (1)؛ آنان را دشمن قطعی و حتمی خود بدانند (2)؛ همواره از آنان مانند شی ء نجس و پلید، اعراض و اجتناب کنند (3) و با امر به معروف و نهی از منکر، بینی منافقان را به خاک بمالند (4). خطبه بلند حضرت در نهج البلاغه در بیان ویژگی های منافقان، شامل چنین تحذیر و هشداری است (5)، و تمثیل منافق به درخت «حنظل» برای شناساندن منافق و ویژگی های او به مردم است: «مثل منافق، مانند درخت حنظل است که برگ هایش سرسبز ولی طعم آن تلخ است. (6) » در سخنی جامعه شناسانه، وجود منافقان عالم نما را گوشزد می کند و می فرماید: شما در عصری هستید که گوینده به حق، اندک و زبان به راستی ناگشاده و ملازم حق خوار است. اهل آن همگی سازشکار و جوانشان تندخو و پیرشان گنهکار و عالمشان منافق و نزدیکشان، بیرون رونده اند. کهتر ایشان، مهترشان را بزرگ نمی دارد و توانگرشان از فقیرشان دستگیری نمی کند. (7) ».

از نظر تاریخی می توان مصداق هایی همچون ابوموسی اشعری و عبدالله بن عمر را در نظر آورد و برخورد منافقانه ابن عمر را در بیعت نکردن و خیانت ابوموسی اشعری را در یاری نرساندن به امام در جنگ جمل به یاد آورد (8) امام در نامه اش به محمد بن ابی بکر، هنگامی که او را به جانب مصر روانه می کند، از همین منافقان برحذرش می دارد و آن را بر هشدار پیامبر مبتنی می کند که فرمود: «من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی ترسم؛ چه، مؤمن را خداوند با ایمانش باز می دارد و مشرک را خدا به سبب شرکش قلع و قمع می کند. بلکه من از آن که در درون منافق و به زبان عالم می نماید، می ترسم. آنچه [نیکو] می دانید، می گوید و آنچه منکر می دانید، می کند. (9) » امام همچنین در وصیتش به کمیل که افزون بر کمالات اخلاقی و عرفانی، مدتی ولایت « هیت » را در شمال غربی انبار به عهده داشت (10)، فرمان می دهد از منافقان بپرهیزد و با خائنان مصاحبت نکند (11) نیز به فردی از شیعیانش می فرماید: «بکوش تا زیر بار احسان منافقی نروی. (12) »

  1. ۱. فلا تتخذوا منهم أولیاء. (سوره نساء، آیه 89 و 140)
  2. ۲. هم العدو فاحذرهم. (سوره منافقون، آیه 4)
  3. ۳. فأعرضوا عنهم، إنهم رجس. (سوره توبه، آیه 95)
  4. ۴. خصال، ص 232، ح. 74
  5. ۵. احذرکم أهل النفاق فإنهم الضالون المضلون. (نهج البلاغه، خطبه 194)
  6. ۶. غرر الحکم، حدیث. 9878
  7. ۷. غرر الحکم، حدیث 3857؛ نهج البلاغه، خطبه. 230
  8. ۸. طبرانی، معجم کبیر، ج 19، ص 388، ح 910؛ کافی، ج 1، ص 397، ح. 1
  9. ۹. نهج البلاغه، نامه. 27
  10. ۱۰. موسوعة الامام علی فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج 12، ص. 272
  11. ۱۱. بحار الانوار، ج 77، ص 271، ح 1 و ج 78، ص 9، ح. 16
  12. ۱۲. بحار الانوار، ج 75، ص 384، 

نمونه هایی از رفتار امام علی(ع) با ایرانیان


حبّ و علاقه ایرانیان به خاندان رسالت، به ‌ویژه شخصت بی ‌مانند امام علی(ع) بر کسی پوشیده نیست؛ اما این عشق و علاقه، افزون بر دلایل ایمانی و توحیدی، پیشینه و پشتوانه ‌هایی دارد که برآمده از تدبیرهای امام علی(ع) در شرایط مختلف تاریخی است.

نمونه هایی از رفتار امام علی(ع) با ایرانیان

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، محمد رضا حدادپور جهرمی  با نگاهی تاریخی- روایی، به بیان چکیده ‌ای از روش برخورد امام علی(علیه السلام) با ایرانیان با استفاده از منابع فریقین پرداخته است که درادامه می آید:

حبّ و علاقه ایرانیان به خاندان رسالت، به ‌ویژه شخصت بی ‌مانند امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بر کسی پوشیده نیست؛ اما این عشق و علاقه، افزون بر دلایل ایمانی و توحیدی، پیشینه و پشتوانه ‌هایی دارد که برآمده از تدبیرهای  امام علی(علیه السلام) در شرایط مختلف تاریخی است. برخوردهای حکیمانه و انسانی حضرت، به ایرانیان شخصیت داد و آنها را به دین اسلام و خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) علاقه‌مند کرد.

* نمونه ‌هایی از عدل امیرالمؤمنین (ع) با ایرانیان

* دیدار با ایرانیان اطراف کوفه و بررسی احوال آنان

هنگامی که امام علی(علیه السلام) وارد شهر کوفه شد، مردم، سران قبایل و شخصیت ‌ها به دیدار حضرت شتافته و تهنیت می ‌گفتند. مردم سواد عراق (روستاهای اطراف کوفه) که غیر مسلمان بودند نیز به دیدار حضرت شتافتند.   امام علی(علیه السلام) به آنان اجازه ملاقات داد و به خاطر فراوانی جمعیت و همهمه موجود خطاب به آنان فرمود: «إِنِّی لَا أُطِیقُ کَلَامَکُمْ وَ لَا أَفْقَهُ عَنْکُمْ فَأَسْنِدُوا أَمْرَکُمْ إِلَی أَرْضَاکُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ وَ أَعَمِّهِ نَصِیحَةً لَکُمْ؛ من توان شنیدن کلام شما را ندارم و نمی ‌توانم از حال شما آگاه شوم، پس کار خود را به کسی بسپارید که نزد شما از همه بیشتر مورد پذیرش باشد و از همه، برای شما خیرخواه‌تر باشد.» آنان فردی به نام «نرسا» را معرفی کردند و گفتند: «آنچه او به آن راضی شود ما رضایت می ‌دهیم و آنچه از آن ناراحت گردد ما نیز آن را نمی ‌پسندیم.» نرسا نزد حضرت نشست و با ایشان مفصل درباره مسائل ایرانیان اطراف و ساکن کوفه گفت ‌وگو کرد.[1]

* توجه به نوروز ایرانیان

علی(علیه السلام) به عنوان خلیفه جهان اسلام، کارگزاران خود را از رفتن به مهمانی‌ های اَشراف نهی می ‌کرد و در این زمینه نامه مفصلی به عثمان بن حنیف نوشت و او را به خاطر شرکت در مجلس اشراف بصره سرزنش کرد.[2] علی(علیه السلام) خود نیز در چنین مجالسی شرکت نمی ‌کرد. غذای او ساده بود و در مهمانی ‌های بی ‌تکلّف حضور می ‌یافت.

مسلمانی ایرانی به مناسبت سال جدید و عید نوروز از امام(علیه السلام) دعوت کرد. امام هم دعوت او را پذیرفت و از حلوای سر سفره تناول کرده، از او پرسید: «این دعوت به چه مناسبتی است؟» مرد ایرانی پاسخ داد: «به مناسبت عید نوروز است.» امام(علیه السلام) برای نشان دادن رضایت خود از مهمان‌ نوازی او فرمود: «نُوُروزَاً لَنَا فِی کُلِّ یَوْمٍ إِنْ استَطَعْتُمْ؛ اگر می ‌توانید هر روز را برای ما نوروز قرار دهید.»[3]

* استقبال از هدایای ایرانیان

دهقانی ایرانی، جامه ‌ای زربافت به امام علی(علیه السلام) هدیه داد. امام آن جامه را به عمرو بن حریث به چهارهزار درهم تا زمان عطا (تقسیم بیت المال) فروخت؛[4] زیرا نمی‌ توانست آن را تقسیم کند و پوشیدن لباس زربافت برای مردان در اسلام حرام است. حضرت تمام هدایای نفیس را که به وی می ‌دادند، جزو بیت المال قرار می ‌داد و تقسیم می ‌کرد. تقدیم هدایای نفیس از جانب ایرانیان غیر مسلمان به علی(علیه السلام) نشان‌ دهندۀ خشنودی آنها از سیره آن حضرت است.

هنگامی که حضرت وارد شهر انبار شد و چارپایانی را به عنوان هدیه نزد حضرت آوردند و غذایی را برای سپاهیان حضرت آماده کردند، شرط پذیرش آنها را این دانست که جزو خراج محاسبه شوند و فرمود: «إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ نَأْخُذَهَا مِنْکُمْ فَنَحْسَبَهَا مِنْ خَرَاجِکُم؛ اگر شما را اجابت کنم و آنها (هدایا) را از شما بپذیرم، آن را به حساب خراجتان می ‌پذیرم.» پس دستور داد تا پیش از استفاده از غذا، قیمت آنها را مشخص کنند؛ اما به دلیل اصرار ایرانیان به هدیه بودنِ تقدیمی ‌های خود، امام بدون دریافت هدیه ‌ها شهر [انبار] را ترک کرد.[5]

علی(علیه السلام) بارها می ‌فرمود: «این شیشه عطری که دارم هدیه یکی از دهقانان است.[6]» و گزارش‌ هایی از لباس هدیه دادن دهقانان ایرانی به امام حسن و امام حسین(علیه السلام)رسیده است.[7]

* تلاش برای حفظ کرامت ایرانیان

برخورد تحقیرآمیز اعراب، تازه ‌مسلمان ‌های ایرانی را رنج می ‌داد و افسردگی و ناراحتی آنها را فراهم می ‌کرد. مسلمانان عرب از ایرانیان زن می‌ گرفتند و به آنان زن نمی ‌دادند. امام صادق(علیه السلام) می ‌فرماید: «أَتَتِ الْمَوَالِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)فَقَالُوا نَشْکُو إِلَیْکَ هَؤُلَاءِ الْعَرَبَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)کَانَ یُعْطِینَا مَعَهُمُ الْعَطَایَا بِالسَّوِیَّةِ وَ زَوَّجَ سَلْمَانَ وَ بَلَالَ وَ صُهَیبَ وَ أَبَوْا عَلَیْنَا هَؤُلَاءِ وَ قَالُوا لَا نَفْعَلُ فَذَهَبَ إِلَیْهِمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)فَکَلَّمَهُمْ فِیهِمْ فَصَاحَ الْأَعَارِیبُ أَبَیْنَا ذَلِکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَبَیْنَا ذَلِکَ فَخَرَجَ وَ هُوَ مُغْضَبٌ یَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا مَعْشَرَ الْمَوَالِی إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ صَیَّرُوکُمْ بِمَنْزِلَةِ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی یَتَزَوَّجُونَ إِلَیْکُمْ وَ لَا یُزَوِّجُونَکُمْ وَ لَا یُعْطُونَکُمْ مِثْلَ مَا یَأْخُذُونَ فَاتَّجِرُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکُمْ؛[8] موالی(ایرانیان) نزد امیرمؤمنان آمدند و گفتند: " از این عرب‌ ها به تو شکایت می ‌کنیم. رسول خدا ما را با آنها سهم مساوی از بیت المال می ‌داد، برای سلمان، بلال و صهیب زن گرفت؛ اما اینها این‌ گونه عمل نمی ‌کنند و به ما زن نمی ‌دهند و می‌ گویند چنین نخواهیم کرد. علی(علیه السلام) نزد آنها رفت و در این ‌باره با آنها سخن گفت. عرب‌ ها فریاد زدند: " ای ابوالحسن! ما این ‌گونه عمل نخواهیم کرد " حضرت از جمع آنها خارج شد در حالی که خشمگین بود و عبای خود را می ‌کشاند، فرمود: " ای موالی! اینان شما را به منزله یهود و نصارا قرار داده از شما زن می ‌گیرند و به شما زن نمی ‌دهند، پس به تجارت بپردازید، خداوند به شما برکت دهد.".»

* امر به خوشرفتاری با ایرانیان

علامه مجلسی به نقل از الغارات می ‌نویسد: «یک روز جمعه علی(علیه السلام) بر روی منبری آجری خطبه می ‌خواند. اشعث بن قیس کندی که از سرداران معروف عرب بود، جلو آمد و به اعتراض گفت: " این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده ‌اند و مانع آنها نمی ‌شوی." علی(علیه السلام) در حالی که خشمگین بود، فرمود: "لَیُبَیَّنُ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ الْعَرَبِ؛ امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است." آنگاه فرمود: "مَنْ یُعْذِرُنِی مِنْ هَؤُلَاءِ الضَّیَاطِرَةِ یُقْبِلُ أَحَدُهُمْ یَتَقَلَّبُ عَلَی حَشَایَاهُ وَ یُهَجِّدُ قَوْمٌ لِذِکْرِ اللَّهِ فَیَأْمُرُنِی أَنْ أَطْرُدَهُمْ فَأَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ چه کسی مرا معذور می ‌دارد از این شکم گنده‌ هایی که خودشان در بستر نرم استراحت می‌ کنند و آنها (ایرانیان) در هوای گرم به خاطر خدا فعالیت می ‌کنند، آنگاه از من می ‌خواهند آنان را طرد کنم تا از ستمکاران باشم؟ " سپس این‌ گونه ادامه داد: "وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله)یَقُولُ: لَیَضْرِبُنَّکُمْ وَ اللَّهِ عَلَی الدِّینِ عَوْداً کَمَا ضَرَبْتُمُوهُمْ عَلَیْهِ بَدْءاً؛[9] قسم به آن‌که دانه را شکافت و آدمی را آفرید! از محمد(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می ‌فرمود: به خدا سوگند هر آینه ایرانیان شما را با شمشیر خواهند زد که به اسلام باز گردید؛ آن‌ گونه که شما در آغاز آنها را به اسلام دعوت کردید.".»

* تقسیمِ برابرِ بیت المال بین اعراب و ایرانیان

سیاستِ تساوی در تقسیم بیت ‌المال که از سوی امام علی(علیه السلام) اعلام شد، در مدینه و نیز در کوفه واکنش ‌هایی به دنبال داشت. در شهر مدینه، افزون بر اصحاب جمل (طلحه، زبیر و دیگر همراهان آنها) افراد دیگری همانند: عقیل [10] (برادر حضرت علی(علیه السلام)) و سهل بن حنیف[11] آن حضرت را شگفت ‌زده و به اعتراض وادار کردند. در کوفه که ایرانیانِ مسلمان حضور داشتند، موضوع اهمیت بیشتری پیدا کرد. دو زن، یکی عرب و دیگری از موالی که برای دریافت سهمیه بیت ‌المال نزد علی(علیه السلام)آمدند، حضرت درهم و طعام آن دو را مساوی پرداخت. زنی که عرب بود لب به اعتراض گشود که من زنی از عرب هستم و این از عجم، چگونه سهم یکسان به ما می ‌دهی؟ امیرمؤمنان در پاسخ داد: «إِنِّی وَ اللَّهِ لَا أَجِدُ لِبَنِی إِسْمَاعِیلَ فِی هَذَا الْفَیْ‌ءِ فَضْلًا عَلَی بَنِی إِسْحَاقَ؛[12] به خدا سوگند! من برای فرزندان اسماعیل(عرب) در این مال برتری‌ ای بر فرزندان اسحاق (غیر عرب) نمی ‌بینم.»

* رفق در دریافت خراج از ایرانیان

شیوه دریافت خراج از ایرانیان که توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) بنیان نهاده شد، نشان می ‌دهد ایشان با دیدی انسانی به اقلیت‌ها می ‌نگریسته و نسبت به دریافت خراج نه ‌تنها سختگیر نبود، بلکه بسیار آسان‌ گیر و خوش برخورد بوده است.

تاریخ ‌نویسان و اهل حدیث از مردی ثقفی نقل کرده ‌اند: علی(علیه السلام) مرا بر عُکبر گمارد که خراج آنجا را دریافت کنم. در آن زمان مردم سواد عراق (اطراف کوفه) غیر مسلمان بودند. آن حضرت در جمعِ مردم به من فرمود: «اِسْتَوفِ مِنْهُم خَرَاجَهُمْ وَ لَا یَجِدُوا مِنْکَ رُخْصَةً وَ لَا یَجِدُوا فِیکَ ضُعْفَاً؛ خراج آنان را کامل دریافت کن! از تو اجازه‌ ای نگیرند و در تو ضعفی نبینند!» سپس افزود: «هنگام ظهر نزد من بیا.» من نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفتم. او حاجب و دربانی نداشت. به من فرمود: «من در آنجا (جمع مردم) نمی ‌توانستم غیر آنچه گفتم بگویم؛ زیرا آنان (برخی از اعراب مسلمان) مردمی حیله ‌گر هستند. اکنون شیوه دریافت خراج را به تو می ‌گویم. اگر خلاف آن عمل کنی تو را عزل خواهم کرد؛ لا تبغینَّ لَهُمْ رزقاً یأکلوُنَهُ و لا کسوَةَ شتاءٍ وَ لاصیفٍ و لاتَضْرِبَنَّ رَجُلاً مِنْهُم سَوطاً فی طَلَبِ دِرْهَم و لاتبیعَنَّ لَهُمْ دابَّةً یعملونَ عَلَیها فإنّا لم نُؤْمَرْ بذلک إنّا أُمِرنا أن نَأخُذَ مِنهم العفوَ؛ روزی ‌ای را که می‌ خورند از آنها بر مگزین و نه لباس تابستان و زمستان آنها را و نه مردی از آنان را به خاطر درهمی بزن و نه حیوانی را که با آن کار می ‌کنند بفروش؛ زیرا ما به چنین کارهایی فرمان داده نشده ‌ایم، بلکه به ما امر شده است که از آنان زیادتی را بگیریم.» به حضرت عرض کردم: در این صورت همان ‌گونه که رفته ‌ام باز می ‌گردم و چیزی دریافت نخواهم کرد. آن حضرت فرمود: «اگر چه تو چنین انجام دهی.»[13]

* پاسخ به شکایت ایرانیان

رفتار نیک و پسندیده امیرالمؤمنین(علیه السلام) با ایرانیان و غیر مسلمان ‌ها به ایشان امید می ‌داد. استقبال مردم از حضرت در کوفه، دیدار با حضرت برای احیای نهر، هدیه ‌های دهقان ‌ها به حضرت در ایام خاص، رجوع به حضرت برای حلّ مشکل خود، اسلام آوردن برخی دهقانان و بزرگان ایرانی در زمان خلافت حضرت، همه حکایت از رفتار پسندیده و جالب امام علی(علیه السلام) دارد.

بسیاری از غیرمسلمانان ایرانی با توجه به همین رحمت و مهربانی امام به عنوان خلیفه، این جرأت را پیدا کردند که نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) از حاکمان خود شکایت کنند. امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز بدون هیچ تبعیضی به شکایت آنها رسیدگی و کارگزار خود را به رأفت با آنان تشویق می‌کرد؛ نمونۀ روشن آن در نامه نوزده نهج البلاغه آمده است که در آن شاکیان، دهقانان ایرانی هستند که از سخت‌ گیری حاکم خود؛ عمرو بن سلمه ارحبی به حضرت شکایت می ‌کنند. امام علی(علیه السلام) نیز در نامه ‌ای او را به خوشرفتاری با مردم دعوت نموده از او می‌خواهد اعتقادات مردم را در مسائل سیاسی دخالت ندهد:

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِینَ أَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ وَ لَا أَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّه؛[14] اما بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می ‌کنی و سختی روا می ‌داری. ستمشان می ‌ورزی و خُردِشان می ‌شماری. من در کارشان نگریستم دیدم چون مشرک ‌اند، نمی ‌توانی آنها را به خود نزدیک کنی و چون در پناه اسلام ‌اند، سزاوار نیست آنان را از خود برانی، پس در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز. گاه مهربان باش و گاه تیز. زمانی نزدیکشان آور و زمانی در دور.»

علی(علیه السلام) ماهویه فرماندۀ ایرانی که مسلمان نشده بود را مسئول خراج در منطقه مرو کرد.[15]

سخن پایانی

رفتار امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)با ایرانیان در سه دروۀ زمانی بسیار اهمیت دارد و این رفتار حضرت با دیگر خلفا و اُمراء اسلامی متفاوت بوده که نشان دهندۀ عنایت آن حضرت به همۀ مسلمانان، عرب باشند یا عجم، است و این همان منش و سیرۀ رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) است که در همۀ دوران رسالت، جهان اسلام را از آن بهره‌مند و سیراب ساخت.

مهربانی و لطف حضرت به غیر اعراب، به ویژه ایرانیان کوفه و اطراف آن، محبّت آن حضرت را در دل ‌های ایرانیان برافروخت؛ آن‌ چنان که امروزه نیز عنایت آن حضرت بر مردم این مرز و بوم ادامه دارد و به شیعه و پیرو ایشان بودن افتخار می ‌کنند و پرچم اسلام در این سرزمین به برکت محبت و علاقه به آن امام(علیه السلام) برافراشته است.

پاورقی:

[1]. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق، ص30.

[2]. نهج البلاغه، نامه 45.

[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص248.

[4]. بحارالأنوار، ج41، ص118.

[5]. وقعه صفین، ص200.

[6]. نهج السعاده، دارالقضا من، بیروت، ج1، ص411، کلام 126.

[7]. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، تحقیق علی شیری، دارالفکر، بیروت ج42، ص478.

[8]. بحارالانوار، ج42، ص160.

[9]. سفینة البحار، چاپ سنگی، ج2، ص693؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص284؛ بحارالانوار، ج41، ص118 و ج34، ص319.

[10]. بحارالانوار، ج41، ص131.

[11]. همان، ج32، ص18.

[12]. بحارالانوار، ج41، ص137.