جبهه حق

روز مباهله در «شاخص روشنگر بودن» و نقش ممتاز آن در «تمایز جبهه‌ی حق و باطل» است . مقام معظم رهبری

جبهه حق

روز مباهله در «شاخص روشنگر بودن» و نقش ممتاز آن در «تمایز جبهه‌ی حق و باطل» است . مقام معظم رهبری

علی علیه السلام در آینه قرآن


اشاره : قرآن را که می گشاییم، دهها و حتی صدها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گرانبهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز
علی علیه السلام در آینه قرآن

علی علیه السلام در آینه قرآن
علی علیه السلام در آینه قرآن


 

نویسنده: احد لقمانی



 
اشاره : قرآن را که می گشاییم، دهها و حتی صدها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گرانبهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگی های وی، به مثال آفتاب عالم تاب، تمامی افراد را از ظلمت های زندگانی رهایی می بخشد و اینک که در ماه رمضان نسیم روح بخش سخنان خداوندی، رواق وجودمان را با عطر خود، معنویتی دیگر می بخشد، برخی از آیات قرآن کریم را درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام با نگاه دل می بینیم و سیمای علی را در آینه قرآن نظاره می کنیم:

لیلة المبیت
 

«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤوف بالعباد*بعضی از مردم [با ایمان و فداکار همچون علی علیه السلام در لیلة المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله]جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».(1) مفسر معروف اهل تسنن، ثعلبی می گوید: هنگامی که پیامبر اسلام تصمیم به هجرت از مکه به مدینه گرفت، برای تحویل امانت های مردم و پرداخت پول های آنان، علی علیه السلام را به جای خود قرار داد وشب هنگام که به سوی «غار ثور» حرکت نمود و مشرکان اطراف خانه او را محاصره کرده بودند، دستور داد علی علیه السلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی(برد خضرمی)که مخصوص خود پیامبر بود، روی خویش بکشد. در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم ، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را برخود ترجیح دهد. هیچ یک حاضر نشدند. به آنان وحی کرد اکنون، علی علیه السلام در بستر پیامبر خوابیده است و آماده فدای جان خویش است. به زمین روید و حافظ و نگاهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی نشسته بود، جبرئیل می گفت: «به به! آفرین بر تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان افتخار می کند». آن گاه آیه «و من الناس ...» نازل شد و در آن صفات علی علیه السلام بیان گردید.(2)
ابن ابی الحدید معتزلی از اهل سنت درباره تفسیر این آیه بر این باور است که حماسه علی علیه السلام در لیلة المبیت - شب خوابیدن به جای رسول الله صلی الله علیه و آله - مورد تایید همگان است و غیر از کسانی که مسلمان نیستند و افراد سبک مغز، آن را انکار نمی کنند.(3)

ابلاغ سوره برائت
 

«وأذان من الله و رسوله إلی الناس یوم الحج الأکبر أن الله بریء من المشرکین و رسوله فإن تبتم فهو خیر لکم و إن تولیتم فاعملوا أنکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب ألیم* و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به «عموم» مردم در روز حج اکبر «روز عید قربان» که خداوند و پیامبر او از مشرکان بیزارند، با این حال اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید [و از قلمرو و قدرتش خارج شوید] و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده».(4)
احمد حنبل - پیشوای اهل سنت - از ابن عباس نقل می کند که پیامبر فلان شخص را فرستاد و سوره توبه را به او داد - تا به مردم هنگام حج ابلاغ کند - سپس علی علیه السلام را به دنبال او فرستاد و آن را، از وی گرفت و فرمود: ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسی باید باشد که او از من است و من از اویم.(5)

ولایت
 

در تفسیر عیاشی به اسناد خود از حسن بن زید از پدرش زید بن حسن از جدش روایت می کند که گفت: شنیدم از عمار یاسر که می گفت: در هنگام رکوع نماز مستحبی، سائلی برابر علی بن ابی طالب ایستاد، حضرت انگشتر خود را بیرون کرده و به وی داد، آن گاه نزد پیغمبر آمد و داستان خود را گفت، چیزی نگذشت که این آیه نازل شد: «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون*جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می کنند در حالی که در رکوع نمازند»(6) رسول الله صلی الله علیه و آله آیه را بر ما تلاوت نمود و سپس فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، بارالها! دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد.(7)

مباهله
 

«فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساء نا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» هر گاه بعد از علم و دانش که «درباره مسیح »به تو رسیده «باز» کسانی بر تو به ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می کنیم، شما هم زنان خویش را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم، شما هم نفوس خود، آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».(8) مباهله به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن یعنی بنده را به حال خود گذاشتن و عاقبت کار او را به دست خدا سپردن. انبوه بی شماری از مفسران اهل سنت «ابناءنا» در آیه را اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام «نساءنا» را فاطمه علیهاالسلام و «انفسنا» را اشاره به علی علیه السلام دانسته اند. که نشان از چشم گیری مقام علی علیه السلام در عرصه نفرین نمودن دشمنان و آشکار شدن حق و در کنار رسول خدا و حتی همانند جان او گردیدن، بیان شده است.(9)

حقانیت ولایت
 

«سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع* تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند . از سوی خداوند ذی المعارج - صاحب فرشتگانی که برآسمان ها صعود می کنند-است».(10) علامه امینی نام سی نفر از عالمان اهل سنت را بیان می کند که همگی علت نزول این آیات را درخواست عذاب از سوی منکر انتصاب و ولایت علی علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، در صورت حقانیت امانت آن حضرت دانسته اند. داستان از این قرار بود که: چون رسول خدا (ص) علی (ع) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود: هر که من مولا و ولی او هستم، علی مولا و ولی اوست، چیزی نگذشت که این سخن در تمامی شهرها منتشر شد. نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر آمد و گفت: تو ما را دستور دادی تا شهادت به یگانگی خدا و رسالت خودت بدهیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم، اما با این ها راضی نشدی تا این که این جوان - اشاره به علی علیه السلام - را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولا» آیا این سخن از ناحیه خودت است یا از سوی خدا؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این از ناحیه خدا است، نعمان روی برگرداند و در حالی که می گفت: خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگی از آسمان بر ما بباران! این جا بود که ناگهان سنگی بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. ناگاه آیه «سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع» نازل شد.(11)

راه مستقیم
 

«اهدنا الصراط المستقیم* ما را به راه راست هدایت فرما».(12)
علامه طباطبایی در المیزان از «فقیه» و «تفسیرعیاشی» نقل نموده که «صراط مستقیم» در این آیه: امیرمؤمنان، علی علیه السلام است.(13)
در سخن دیگری از امام صادق علیه السلام، صراط مستقیم، راه به سوی معرفت خدا تفسیر شده که دو صراط است، یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت، صراط در دنیا امام واجب الاطاعه است، کسی که او را شناخته و از وی پیروی کند بر این صراط است و در آخرت صراطی است که پل دوزخ است وکسانی که در دنیا امام واجب الاطاعه را نشناسند، بر این صراط لغزیده و در آتش دوزخ هلاک خواهند شد.(14)

انفاق
 

«الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون* کسانی که اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند، پاداششان نزد پروردگار آنان است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمگین می شوند».(15) افزون بر مفسران شیعی، عالمان اهل تسنن نیز در تفاسیر خود نزول این آیه را درباره حضرت علی علیه السلام دانسته اند، کسانی چون این عساکر، طبرانی، ابن حاتم، ابن جریر و امام فخر رازی.(16)
داستانی که شأن نزول و علت نازل شدن آیه را در آن بیان کرده اند آن است که: امام امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که تنها چهار درهم داشت، یک درهم در روز، یک درهم در شب، سومین آن را مخفیانه و درهم آخر را آشکارا در راه خدا انفاق نمود. و حکمت آن این بود که برای هر یک از این 4 نوع انفاق ثوابی خاص است و گاه موقعیت آن را اقتضاء می کند. لذا حضرت اقسام انفاق را انجام دادند.

گوش شنوا
 

«لنجعلها لکم تذکرة و تعیها أذن واعیه* تا آن - نزول عذاب بر ستم کاران و مستکبران - را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوش های شنوا آن را نگه داری می کنند».(17)برخی از مفسران شیعی سی حدیث از اهل تسنن و تشییع در نزول این آیه درباره شخصیت حضرت علی علیه السلام نقل کرده اند که نشان گر عظمت مقام امام علیه السلام نسبت به دانایی اسرار پیامبر و وراثت تمام علوم رسول خدا است.(18)حدیث از آن جا آغاز می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - هنگام نزول آیه «و تعیها أذن واعیة» فرمود: «من از خداوند درخواست کردم گوش های علی را از این گوش های شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد». به دنبال سخن پیامبر، علی علیه السلام فرمود: «من هیچ سخن بعد از آن از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم تا به همیشه آن را به خاطر داشتم».(19)

مقام نیکان
 

«إن الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا...و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا.إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا* نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است... «آنان» غذای - خود را به خاطر محبت به خدا [با وجود آن که نیاز دارند] به مسکین و یتیم و اسیر می دهند - و می گویند - ما شما را برای خدا طعام می دهیم و هیچ پاداش و تشکری از شما نمی خواهیم».(20) 34 نفر از عالمان معروف اهل تسنن، با نقل حدیثی در کتاب های خود، این آیات را درباره ایثار امام علی علیه السلام و خاندان تابناک او دانسته اند.(21) و تمامی عالمان شیعی، هیجده آیه مورد بحث سوره انسان را از افتخارات بی نظیر و فضایل بسیار مهم حضرت علی، فاطمه زهرا و فرزندانشان علیهم السلام شمرده اند.(22) ماجرای نزول آیات بدین گونه بود که حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند. امام علی و حضرت زهرا سلام الله علیها نذر کردند، هر گاه حسنین علیهماالسلام شفا یافتند، 3 روز، روزه بگیرند. بعد از شفای ایشان همه خانواده، نیت سه روز روزه را نمودند و در طی 3روز هنگام افطار به ترتیب مسکین و یتیم و اسیری مراجعه کرد و خاندان عصمت و طهارت، غذای خود را که هم افطار و هم سحری اشان بود، در راه خدا به ایشان دادند و 3 روز بدون سحری و افطار روزه گرفتند. بعد از آن آیات 5 تا 32 سوره انسان در شأن ایشان نازل شد.(23)

مجاهد در راه خدا
 

«أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عند الله و الله لا یهدی القوم الظالمین* آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند «عمل» کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است. «این هر دو » هرگز نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند».(24) دانشمند معروف اهل سنت حاکم «ابوالقاسم حسکانی» از «بریده» نقل می کند که شیبه و عباس هرکدام بر دیگری افتخار می کردند. علی علیه السلام از کنار آن دو می گذشت از افتخار نمودن آن دو پرسش نمود عباس گفت: امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است. شیبه گفت: من تعمیر کننده مسجدالحرام و کلیددار خانه کعبه هستم. علی علیه السلام گفت: با این که از شما حیا می کنم، باید بگویم که با این سن کم افتخاری دارم که شما ندارید. آن دو پرسیدند: کدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر - درود خداوند بر او خاندان وی باد - آورید عباس خشمناک برخاست و نزد رسول الله رفت. (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمی بینی، علی با من چگونه سخن می گوید؟ پیامبر علی علیه السلام را خواست و ازچگونگی ماجرا پرسش کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: ای محمد! پروردگار به تو سلام می فرستد و می گوید این آیات را بر آن ها بخوان : «أجعلتم سقایة الحاج...».(25)

پی نوشت ها :
 

1- سوره بقره /207.
2- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم و جمعی از نویسندگان، ج2، ص 46؛ الغدیر، ج2، ص44.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص270، احیاءالعلوم، غزالی، ج 3، ص 238، نزهة المجالس، صفوری، ج 2، ص 209، تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی حفی، ص 21، مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 348، تاریخ طبری، ج2، ص 99، 101، سیره ابن هشام، ج 2، ص 291، تاریخ یعقوبی، ج2، ص 29.
4- توبه/3.
5- مسند احمد حنبل: ج1، ص231(طبع مصر)، همان ج 3، ص 212، همان، ج 1، ص 150، خصایص نسائی، ص28.
6- سوره مائده/7
7- فسیر عیاشی ج 1 ص 327 ح 139.
8- آل عمران/61.
9- صحیح مسلم، ج 7، ص120، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185، تفسیر طبری، ج 3، ص 192، مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص150، دلائل النبوة، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص297، روح المعانی، آلوسی، ج 3، ص 167، کشاف، زمخشری، ج1،ص 193، فصول المهمه ابن صباغ، ص 108 ،الجامع الحکام القرآن ،علامه قربطی،ج 3،ص 104.
10- معارج/1 و 3.
11- تفسیر نمونه، ج 25، ص 7.
12- فاتحه /5.
13- تفسیر المیزان (ترجمه )، ج1، ص49، تفسیر البرهان، علامه بحرانی، ج 1، ص 50.
14- همان.
15- بقره/274.
16- نگاه کنید به تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص290 و 291.
17- الحاقه/12.
18- تفسیر قرطبی، ج1، ص6743، مجمع البیان، روح البیان، روح المعانی، المیزان و تفسیر البوالفتوح رازی، ذیل آیه 12 سوره معارج.
19- مناقب ابن مغازلی شاخصی، ص265.
20- انسان/5 و 8 و 9.
21- الغدیر، ج3، ص 107، احقاق الحق، ج 3، ص157 تا 171.
22- تفسیر نمونه، ج25، ص 345.
23- تفسیر احسن الحدیث، ج12، ص 274، الجدید، ج7،ص283، حجة التفاسیر، ج7، ص 139، الکاشف، ج 4، ص 670، کشف الاسرار، ج10، ص319.
24- توبه/19.

بصیرت و یقین علوی


بصیرت










بصیرتْ بینش است و علمْ دانش. از این رو، بین آن ها تفاوت است و در آیات و روایات، به صورت جداگانه ذکر شده اند و در دعاها به صورت دو خواست جداگانه مورد طلب واقع گردیده اند. علم به انسان آگاهی می دهد، اما بصیرتْ نگاه ارزانی می کند. علم می تواند آمیخته با خطا و اشتباه باشد، اما اشتباه و خطا در مرحله بصیرت راه نمی یابد؛ چنان که برای حفظ از دام دنیا، بالاتر از علم و آگاهی، بصیرت و بینش لازم است. بنابراین، علم و بصیرت دو مقوله جداگانه، اما مرتبط با یکدیگرند.

از سوی دیگر، یقین از مقوله علم است، منتها مرتبه عالی علم که ذرّه ای شک و شبهه به آن راه نیابد، هر چند خود یقین به مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین، و حق الیقین منقسم است. بنابراین، یقین در برابر شک است. مرتبه یقین چنان والاست که پیامبری عظیم القدر همچون حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند خواست تا او را در امکان وقوع احیای مردگان یا کیفیت اجرای آن، به یقین و مرحله اطمینان باطنی برساند: «قال اَولَم تُؤمِن قالَ بلی و لکن لِیطمئِنَّ قَلبی.» (بقره/260) (1)

 

بصیرت در غبار شبهات

امیرمؤمنان علیه السلام در مواردی از گفتار خود، بر این حقیقت پای فشرده که دارای مقام بصیرت و یقین است. در جایی فرمود:

«اِنّ معی لَبصیرتی ما لَبَّستُ علی نفسی و لا لُبِّسَ علیَّ» ؛(2) حقیقت بینی من با من است؛ نه حق را از خود پوشیده داشته ام، و نه بر من پوشیده بوده است.

در فرازی دیگر، پس از یاد کرد شجاعت و جنگاوری خود در برخورد با دشمنان، فرمود:

«و اِنّی مِن ضلالهم الّذی هم فیه و الهُدیَ الّذی اَنَا علیه لَعلی بصیرةٍ مِن نفسی و یقینٍ مِن ربّی» ؛(3) من بر گمراهی که آنان در آن به سر می برند و هدایتی که خود از آن برخوردارم، از جانب خود دارای بصیرت و از جانب خداوند دارای یقین هستم.

عدم رهیافت شک و تردید در حق شناسی در این گستره از حیات امام علی علیه السلام حکایت از ژرفای ایمان ایشان دارد. بدون تردید، به خاطر برخورداری از ایمانی چنین راسخ بود که در همان اوان راه، از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانشین و خلیفه ایشان معرفی شد

یعنی حضرت علی علیه السلام نسبت به گمراهی مخالفان و هدایت خود، از درون جان دارای بصیرت و بینش و از جانب خدای خود نیز به مرحله یقین و قطع رسیده است.

در جای دیگر، امام علیه السلام از بصیرت خود با عنوان بیّنه و نشانه ای آشکار از جانب پروردگار یاد کرده است:

«و اِنّی لَعلی بیّنةٍ مِن ربّی» ؛(4) من از جانب پروردگارم دارای دلیل آشکار هستم.

در موردی دیگر، از آن با عنوان یقین یاد نموده است:

«و اِنّی لَعلی یقینٍ مِن ربّی و غیرَ شُبهةٍ مِن دینی»؛(5) من از جانب پروردگارم بر یقینم و نسبت به دینم هیچ شبهه ای ندارم. امام علیه السلام با آوردن چنین عباراتی و حتی سوگند به نام الهی، از جزم و قطع بی چون و چرای خود نسبت به صحّت و درستی راهی که طی کرده خبر داده است.(6) این امر به خوبی نشان می دهد که انحرافات مردم پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله چنان عمیق و گسترده بودند که چهره تابناک حق و حقیقت در هاله ای از ابهام فرو رفته بود و همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله پیش بینی کرده بودند، فتنه های گمراه کننده بسان پاره های شب به سوی مردم روی کردند.

در چنین حال و هوایی، که رو در روی حضرت علی علیه السلام شخصیت های نامدار اسلام و صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همچون زبیر و طلحه قرار گرفتند یا یاران شب زنده دار و قرآن خوان حضرت علی علیه السلام در برابرش صف آرایی کردند و امر بر بسیاری از بزرگان روزگار مشتبه شد و اعلام داشتند نه به کمک امام علی علیه السلام می شتابند و نه به دشمنی با او خواهند پرداخت، پیداست که صرف علم و آگاهی کفایت نمی کند، بلکه نوعی بصیرت و بینش لازم است که مه شکن و شبهه برانداز باشد. و این خصلتی بود که حضرت علی علیه السلام از آن بهره کامل داشت و هر کدام از یاران ایشان همچون عمّار، که بهره لازمی از آن داشت، توانست در کنار امام باقی بماند.

در چنین حال و هوایی، که رو در روی حضرت علی علیه السلام شخصیت های نامدار اسلام و صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همچون زبیر و طلحه قرار گرفتند یا یاران شب زنده دار و قرآن خوان حضرت علی علیه السلام در برابرش صف آرایی کردند و امر بر بسیاری از بزرگان روزگار مشتبه شد و اعلام داشتند نه به کمک علی علیه السلام می شتابند و نه به دشمنی با او خواهند پرداخت، پیداست که صرف علم و آگاهی کفایت نمی کند، بلکه نوعی بصیرت و بینش لازم است که مه شکن و شبهه برانداز باشد

یقین به حقایق آسمانی

خصلت دیگری که امام علیه السلام خود را بدان متصف می داند، یقین در برابر شک و تردید است؛ یعنی امام خود را نسبت به همه حقایق آسمانی و معارف الهی و هر آنچه دین پیام آور آن بوده، چنان در مرتبه ای از یقین و قطع می داند که ذرّه ای شک و تردید در آن راه نمی یابد:

«ما شَککتُ فِی الحقِّ مُذ أُریتُه»؛(7) از هنگامی که حق بر من نمایانده شده، درباره اش تردید نکرده ام.

این جمله از نظر زمان، فراگیری دارد؛ یعنی از نخستین لحظات آشنایی امام علیه السلام با اسلام در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و در زمانی که تنها ده سال داشت تا لحظه ابراز این کلمات را دربرمی گیرد. عدم رهیافت شک و تردید در حق شناسی در این گستره از حیات امام علی علیه السلام حکایت از ژرفای ایمان ایشان دارد. بدون تردید، به خاطر برخورداری از ایمانی چنین راسخ بود که در همان اوان راه، از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانشین و خلیفه ایشان معرفی شد.(8)

 

پی نوشت:

1) برای تفصیل بیشتر، ر. ک: شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج 2، ص 326 / سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 348350.

2) نهج البلاغه، خطبه 10.

3) همان، نامه 62.

4) همان، خطبه 97.

5) همان، خطبه 22.

6) همان، خطبه 197.

7) همان، حکمت 184.

8) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث «بدء الدعوة» خطاب به اطرافیان و خویشان خود فرمود: «اِنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوهُ.» (مناقب ابن شهر آشوب، ص 8)

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: فصلنامه شیعه شناسی، شماره 10.

شجاعت حضرت علی علیه السلام


درباره امیرالمؤمنین علیه السلام، قریب هزار و چهارصد سال است که گویندگان و نویسندگان و متفکران و شعرا و مرثیه سرایان و مدّاحان اهل بیت و همه - از مسلمان و غیر مسلمان، ازشیعه وغیر شیعه- سخن گفته اند و تا ابدالدهرهم خواهند گفت؛ ولی درباره این بزرگوار، به قدری دایره ی سخن، گسترده است که از هر طرف وارد شویم، ناگفته هایی را مشاهده می کنیم.


شجاعت حضرت علی علیه السلام

 

درباره امیرالمؤمنین علیه السلام، قریب هزار و چهارصد سال است که گویندگان و نویسندگان و متفکران و شعرا و مرثیه سرایان و مدّاحان اهل بیت و همه - از مسلمان و غیر مسلمان، ازشیعه وغیر شیعه- سخن گفته اند و تا ابدالدهرهم خواهند گفت؛ ولی درباره این بزرگوار، به قدری دایره ی سخن، گسترده است که از هر طرف وارد شویم، ناگفته هایی را مشاهده می کنیم.
من فکرمی کردم که اگر بخواهیم امروز یک جمعبندی از شخصیت امیرالمؤمنین علی السلام ارائه بکنیم، چه باید بگوییم. منظورم آن جوهر ملکوتی و غیر قابل دستیابی آن انسان الهی نیست که امثال بنده به آن راهی نداریم؛ منظورم همان بخشی از چهره و هویت و شخصیت اوست که انسانها می توانند درباره ی آن ببینند، بیندیشند واحیاناً سر مشق بگیرند. دیدم کار یک خطبه و یک ساعت و اینها نیست؛ این شخصیت، ابعاد خیلی عظیمی دارد. «هو البحرمن ای النواحی اتیته »!(1) نمی شود یک جمعبندی به دست مخاطب داد؛ که بگوییم امیرالمؤمنین، این است.
بله، می توانیم از ابعاد مختلف وارد بشویم و به قدرفهم و همت و بصیرت خودمان، چیزی درباره ی این بزرگوار عرض بکنیم. من فکرکردم، دیدم شاید بشود صد صفت- که همین تعبیر صد، در بعضی از روایات هم آمده است - صد خصوصیت در امیرالمؤمنین پیدا کرد؛ چه خصوصیا ت معنوی، مثل علم آن حضرت، مثل تقوا، زهد، حلم و صبرآن حضرت که خصال نفسانی اوست، چه خصوصیات رفتاری او به عنوان یک پدر، یک شوهر، یک شهروند، یک سرباز، یک فرمانده و یک حاکم؛ یا خصوصیات آن حضرت در برخورد با مردم: یک انسان متواضع، عادل، تدبیر کننده ی کارهای مردم و یک قاضی
شاید بشود صد صفت این جوری برای امیرالمؤمنین شمرد؛ که اگرکسی بتواند این صد صفت را با بیان جامعی، گویا و رسا بیان کند، اجمالاً توانسته است صورت نسبتاً کاملی ازامیرالمؤمنین، ارائه بدهد. منتها دایره ی این صفات هم به قدری باز، وسیع و گسترده است که برای هر کدام، اقلاً باید یک کتاب نوشت.
فرض بفرمایید ایمان امیرالمؤمنین، مورد نظر باشد، البته آن خصوصیتی که من می خواهم درباره ی آن عرض بکنم، ایمان نیست، بعد عرض خواهم کرد؛ لیکن امیرالمؤمنین، یک انسان مؤمن بود، یعنی یک فکر، یک ایمان و یک عقیده، در اعماق وجود او راسخ بود. خوب، این ایمان را با ایمان چه کسی مقایسه کنیم که عظمت ایمان امیرالمؤمنین معلوم بشود؟ خود او می فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»؛(2) اگر پرده ی غیب برافتد و من غیب - یعنی ذات مقدس باری تعالی، فرشتگان، بهشت، جهنم و همه ی آنچه را که ادیان از غیب وملکوت این عالم بیان کرده اند - را با همین چشم ظاهری ببینم، یقین من از آنچه هست، بیشتر نخواهد شد.
یعنی این یقین، مانند یقین کسی است که با چشم سر، همه چیز دیده است!این ایمان است که شاعر عرب می گوید: « اشهد بالله لقد قال لنا محمدٌ و القول منه ما خفی لو ان ایمان جمیع الخلق ممن سکن الارض و من حل السّماء یجعل فی کفة میزان لکی یوفی بایمان علی ماوفی» (3)اگر ایمان همه ی خلایق را در یک کفه بگذارند و ایمان امیرالمؤمنین را در کفه ی دیگر، باز هم وزن ایمان علی نخواهد شد این ایمان است.
یا فرض بفرمایید سابقه اسلام آن حضرت، که از اوان نوجوانی به خدا ایمان آورد و این راه را پذیرفت با همه وجود هم تا لحظه ی آخر پیمود. این چیزی است که نمی شود آن را با یک کلمه بیان کرد به هرحال ابعاد، آن قدرابعاد عظیم و وسیعی است!
ما بزرگان را خیلی دیدیم، شناختیم، یا در کتابها خواندیم، بزرگانی که انسان وقتی آنها را درست تصور می کند، حقیقتاً در مقابل آنها احساس حقارت می کند؛ مثل این که انسان، سر را به طرف آسمان بلند کند، ماه را ببیند، ستاره ی زهره، مشتری، زحل یا مریخ را ببیند.
خوب، چقدر این ستاره ها بلندند! چقدر بزرگ و نورانیند! ولی چشم نزدیک بین و ضعیف ما نمی تواند بفهمد که فرق این ستاره یی که اسمش مشتری، یا زهره است، با آن ستاره یی که آن را با ابزارهای فنی و تلسکوپهای قوی دیده اند-و می گویند که میلیونها سال نوری با ما فاصله دارد و یک کهکشان است -چقدر فاصله دارد! خوب، هر دو ستاره اند، هر دو را چشم ما شبها در آسمان، می بیند؛ اما این کجا و آن کجا!
ما این قدر ازعظمتها دوریم که نمی توانیم فرق امیرالمؤمنین را با عظما و بزرگان و با اکابری که بشریت در تاریخ، در اسلام، در کتابها، در عالم علم و در هر صحنه و عرصه یی سراغ دارد، درست تشخیص بدهیم!امیرالمؤمنین، چیز عجیبی است
اشکال کار ازاین جا شروع می شود که من و شما امروز، شیعه ی علی بن ابی طالبیم و با ید به او اقتداء کنیم؛ اگر از ابعاد شخصیت او چیزی ندانیم، اشکال در هویت ما به وجود خواهد آمد. یک وقت کسی ادعایی ندارد، ولی ما ادعا داریم؛ می خواهیم«علوی» باشیم، می خواهیم جامعه ی ما جامعه ی علوی باشد. ما شیعه ها در درجه ی اول، و مسلمین غیر شیعه در درجه ی دوم، این مشکل را دارند. البته همه ی مسلمانها امیرالمؤمنین را قبول دارند؛ منتها شیعه با کیفیت و عظمت دیگری آن بزرگوار را می بینند و می شناسند.

شجاعت، صفت عظیم و سازنده
 

آن خصوصیتی را که به نظرم رسید امروز مختصری درباره امیرالمؤمنین عرض بکنم، عبارت از شجاعت امیرالمؤمنین است. شجاعت، صفت خیلی عظیم و سازنده یی است. اثر شجاعت در میدان جنگ، این است که انسان از خطر نمی هراسد، وارد میدان خطر می شود و نیروی خود را به کار می اندازد؛ طبعاً نتیجه هم این است که بر دشمن، پیروز می شود. مردم دنیا از شجاعت، این را می شناسند؛ لیکن غیر از میدان جنگ، میدانهای دیگری هم برای شجاعت هست که اثر شجاعت در آنها از میدان جنگ، مهمتراست. نظیرمیدان زندگی، میدان تلاقی حق و باطل، میدان معرفت، میدان تبیین حقایق و میدان موضعگیریهایی که در طول زندگی برای انسان پیش می آید.
شجاعت در این جاست که اثر خود را نشان دهد. یک آدم شجاع وقتی حق را دید و شناخت، دنبال می کند؛ از چیزی نمی هراسد و رودربایستی، مانع او نمی شود؛ خودخواهی، مانع او نمی شود عظمت جبهه ی دشمن یا مخالف، مانع او نمی شود؛ شجاع است یک آدم غیر شجاع، نه. بحث این است که گاهی بنای حقیقت، با عدم شجاعت انسانها- بخصوص اگر دارای منزلت و مرتبه یی در جامعه باشند-فرو می ریزد. قضیه ی شجاعت، این است
گاهی حقی به خاطر عدم شجاعت یک انسان، ناحق می شود؛ یا باطلی به خاطر عدم شجاعت یک انسان که باید اظهار نظر کند، حق می شود. این، شجاعت اخلاقی است، شجاعت اجتماعی و شجاعت در عرصه ی زندگی است. این شجاعت، بالاتر از آن شجاعت در میدان جنگ است.
امیرالمؤمنین که در میدان جنگ، خود بزرگترین شجاعان بود؛ هرگز به هیچ دشمنی پشت نکرد. این، چیز کمی نیست. داستانش در جنگ خندق، که همه به خود لرزیدند و او جلو رفت؛ داستانش در فتح خیبر، در احد، در جنگ بدر و در جنگ حنین، هر یک از اینها را که شما نگاه کنید، امیرالمؤمنین را می بینید؛ در بعضی از این جاها، بیست و چهارساله بوده، در بعضی جاها بیست و پنج ساله، یا سی ساله بوده است. یک جوان بیست و هفت، بیست و هشت ساله، با شجاعت خود در میدان جنگ، اسلام را پیروز کرد و آن عظمتها را آفرید!این که مربوط به میدان جنگ است.
اما من عرض می کنم ای علی بزرگ، ای محبوب خدا، شجاعت تو در میدان زندگی، به مراتب بالاتر از شجاعت تو در میدان جنگ بود. از چه وقت؟ از نوجوانی. همین ماجرای سبقت به اسلام - که آن روزی قبول دعوت کرد که همه به دعوت، پشت کرده بودند و کسی جرأت نمی کرد - یک شجاعت است. البته شما یک حادثه را که در نظر می گیرید- مثل همین حادثه - ممکن است از ابعاد مختلف، مثال برای خصوصیات مختلف باشد؛ فعلاً از نظر گاه شجاعانه بودن این کار، به آن نگاه می کنیم.
پیغمبراکرم، دارد پیامی را در جامعه یی عرضه می کند که همه ی عوامل دراین جامعه، ضد آن پیام است؛ جهالت مردم، نخوت مردم، اشرافیت اشراف مسلط بر مردم، منافع مادی و منافع طبقاتی آنها، همه در مقابل آن پیام است. چنین پیامی در یک جامعه، چه شانسی دارد؟ پیغمبر اکرم چنین پیامی را مطرح می کند؛ اوّل هم« و انذر عشیرتک الاقربین» (4) را عمل می کند. آن عموهای متکبر، با سرهای پرنخوت و پر باد و غرور، بی اعتنای به حقایق و مسخره کننده ی هرچه حرف حساب که در دنیا هست، بنا کردند به هوچیگری کردن و مسخره کردن، با این که پاره ی تنشان بود.
همه ی آنها در آن روز، عِرق و عصبیت خویشاوندی داشتند و گاهی برای یک خویشاوند، ده سال می جنگیدند!اما این جا که این خویشاوند، این مشعل را بر سر دست، بلند کرد، همه ی چشمهایشان را پوشاندند، رویشان را برگرداندند، بی اعتنایی، اهانت، تحقیر و مسخره کردند!
در این جا این نوجوان، بلند شد و گفت: ای پسرعمو، من ایمان می آورم؛ البته قبلاً ایمان آورده بود، در این جا ایمان خود را علنی کرد امیرالمؤمنین، آن مؤمنی است که در طول مدت سیزده سال مکه، هرگز ایمانش مخفی نبود- جز همان چند روز اول- مسلمانها چند سال ایمان مخفی داشتند؛ اما همه می دانستند که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اول ایمان آورده است؛ ایمان او مخفی نبود.
این را در ذهنتان درست تصور کنید که در و همسایه، اهانت می کند، بزرگان جامعه، اهانت و سختگیری می کنند؛ شاعر، خطیب، پولدار، مسخره می کنند، آدم پست و رذل، اهانت می کند!و انسان در میان این امواج سهمگین مخالف، محکم و استوار - مثل کوه-می ایستد و می گوید من خدا را و این راه را شناختم و بر آن پافشاری می کند. این، شجاعت است.

شجاعت در تمام مراحل زندگی
 

این شجاعت در تمام مراحل زندگی امیرالمؤمنین، نشان داده شد. در مکه، این شجاعت بود، در مدینه و در بیعت با پیغمبر، این شجاعت بود. نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، چندین بار به مناسبتهایی بیعت گرفت؛ یکی از این بیعتها که شاید از همه هم سخت تر بود، بیعة الشجره-بیعت رضوان-در ماجرای حدیبیه است. وقتی که کار، سخت شد، پیغمبر اکرم آن هزار و چند صدنفری را که اطرافش بودند، جمع کرد - بنابرآنچه که در تاریخ، همه نقل کرده اند- فرمود: از شما بر مرگ، بیعت می گیرم، باید فرار نکنید، این قدر بجنگید تا پیروز، یا کشته بشوید.
گمان می کنم پیغمبر جز همین یک بار، در هیچ جای دیگر هم چنین بیعتی از مسلمانها نگرفته است. خوب، در میان آن جمعیت، همه جور آدمی بود؛ آدمهای سست ایمان، بلکه حتی- اسم می آورند(5) آدمهای منافق، در همین بیعت بودند! اولین کسی که بلند شد و گفت: « یا رسول الله، بیعت می کنم» همین جوان نورس بود!یک جوان بیست و چند ساله، دستش را درازکرد و گفت: با تو بر مرگ بیعت می کنم. بعد از آن حضرت، دیگر مسلمانها تشجیع شدند و یکی پس از دیگری بیعت کردند. آنهایی هم که دلشان نمی خواست، مجبور شدند و بیعت کردند. «لقد رضی الله عن المؤمنین اذیبایعونک تحت الشّجره فعلم ما فی قلوبهم »(6) این، شجاعت است.
در زمان پیغمبر، هر جا که جای اظهار وجود جوهر انسانی بود، این بزرگوار، جلو می آمد، در همه ی کارها دشوار سبقت می گرفت!
مردی پیش عبدالله بن عمر آمد و گفت: من علی را دشمن می دارم - خیال می کرد که آنها خانوادگی، با علی خیلی میانه یی ندارند؛ شاید خواست خودشیرینی کند -عبدالله بن عمر گفت: «ابغضک الله »؛ خدا تو را دشمن بدارد. عبارتش این است: « فقال ابعضک الله! اتبغض ویحک رجلاً سابقة من سوابقه خیرُ من الدنیا بما فیها»؟!(7)آیا با مردی دشمنی می کنی که یکی از جاهایی که قدم جلو گذاشته و بر دیگران پیشقدم شده است، بهتر از همه ی دنیا و مافیهاست؟با این آدم، دشمنی می کنی؟
این آن امیرالمؤمنین بزرگ است. این، آن علی درخشان تاریخ است. آن خورشیدی که قرنها درخشیده و روز به روز درخشانتر شده است، این است. هر جا که وجود گوهر انسانی لازم بود، این بزرگوار در آن جا حضور داشت؛ ولو هیچ کس نبود. می فرمود:
«لا تستو حشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله »؛(8) خود او هم این گونه بود. چون دراقلیتید، چون همه مردم دنیا با شما بدند، چون همه ی مردم دنیا - یا اکثریت- راه شما را قبول ندارند، وحشت نکنید، از راه برنگردید. وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همه ی وجود بپیمایید.
این منطق امیرالمؤمنین بود - منطق شجاعانه - و همین را هم در زندگی خود به کار بست. در حکومت خود هم که پنج سال -اندکی کمتر-طول کشید، باز همین منطق در مقابل امیرالمؤمنین بود. هر چه نگاه می کنید، شجاعت است. از ساعت اول- حالا مبالغه نکنیم-از روز دوم بیعت امیرالمؤمنین، درباره ی قطایعی که قبل از این بزرگوار، به این و آن داده شده بود، فرمود «و الله لو وجدته تزوج به النساء ملک به الاماء،(9) چه و چه؛ به خدا که اگر ببینیم این پولهایی که قبل از من، به ناحق به کسانی داده شده است، مهر زن قرار داده اید، ازدواج کرده اید، کنیز خریده اید، ملاحظه نمی کنم؛ همه ی آن را بر می گردانم! و شروع کرد به اقدام و آن دشمنیها به وجود آمد!
شجاعت از این بالاتر؟!در مقابل لجوجترین افراد، شجاعانه ایستاد. مقابل ثروت انباشته ی در شام که می توانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرایی وادار کند، شجاعانه ایستاد. وقتی راه خدا را تشخیص داد، هیچ ملاحظه یی از هیچ کس نکرد. این شجاعت است. در مقابل خویشاوندان خود ملاحظه نکرد.
ببینید، گفتن اینها واقعاً آسان است؛ ولی عمل کردن اینها خیلی سخت و خیلی عظیم است. روزی ما این مطالب را به عنوان سرمشقهای زندگی علی بیان می کردیم- حقیقت قضیه را باید اعتراف کنم- ولی درست به عمق این مطالب پی نمی بردیم؛ اما امروز که موقعیت حساس اداره ی جامعه اسلامی در دست امثال بنده است که با این مطالب آشنا هستیم، می فهمیم که علی، چقدر بزرگ بوده است.

علی علیه السلام سرمشق زندگی
 

عزیزان من، برادران و خواهران نمازگزار مؤمن، من اینها را بیشتر برای خود می گویم و برای کسانی که مثل خود ما دستی در کارها دارند و دوششان زیر بار بخشی از اداره ی جامعه اسلامی است. اما این مسائل، مربوط به همه است؛ مربوط به یک قشر خاص و یک جماعت خاص نیست.
امیرالمؤمنینی که توانست کاری کند که میلیونها انسان، اسلام و حقیقت را به برکت شخصیت او بشناسند، این جور زندگی کرد! امیرالمؤمنینی که او را نزدیک به صد سال بر روی منبرها لعن کردند و همه جای دنیای اسلام، علیه او بدگویی کردند، هزاران حدیث جعلی علیه او، یا علیه حرفهای او خلق کردند و به بازار افکار دادند و توانست بعد از گذشت این سالهای طولانی، خود را از زیر بار این اوهام و خرافات بیرون بیاورد و قامت رسای خود را در مقابل تاریخ نگه دارد، این گونه بود که توانست.

گوهری که گل می ماند
 

گوهری مثل علی است که گل می ماند و خار و خاشاک، زباله و چیزهای متعفن، او را آلوده نمی کند و جوهر او را کاهش نمی دهد. یک قطعه ی الماس را در گل هم بیندازند، الماس است؛ بالاخره خود را نشان خواهد داد. باید این جوری جوهر پیدا کرد. باید هر فرد مسلمان، این مشعل عظیم را بر بالای قله ی حیات ببیند و به سمت او حرکت کند. هیچ کس ادعا نکرده است که ما می توانیم مثل علی بن ابی طالب حرکت کنیم. بیخود هم به این و آن نباید گفت که شما چرا مثل علی عمل نمی کنید.
با امام سجاد علیه السلام راجع به عبادت خودش و عبادت امیرالمؤمنین، صحبت شد، حضرت گریه کرد و گفت: ما کجا، امیرالمؤمنین کجا!از قول امام سجاد- زین العابدین - که خود او معصوم بود، این جور نقل می کنند! مگر ما می توانیم مثل علی باشیم؟!هیچ کس از بزرگان عالم تا حالا، نه توانسته، نه ادعا کرده، نه خیال کرده، و نه چنین اشتباهی به مغز او راه پیدا کرده است که خواهد توانست مثل امیرالمؤمنین، حرکت یا کار کند! آنچه مهم است، این است که جهت، جهت امیرالمؤمنین باشد.
خود آن بزرگوار در نامه یی به عثمان بن حنیف، بعد ازآن که وضع خود را شرح داد که «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه »-زندگی (10) من این گونه می گذرد - فرمود: « الا و انکم لا تقدرون علی ذلک » (11)؛ مبادا خیال کنید شما می توانید مثل من رفتارکنید! نه، این یک رب النّوع است، این یک مقام دست نیافتنی است؛ ولی الگوست. سعی کنیم به سمت این الگو برویم.
کسی نمی تواند مثل شجاعت او را داشته باشد. نزدیکترین انسانها به امیرالمؤمنین، جناب عبدالله بن عباس بود -پسر عمو و شاگرد و رفیق و همراز و مخلص و محب واقعی امیرالمؤمنین - خطایی از آن بزرگوار سر زد؛ امیرالمؤمنین نامه یی نوشت. تعبیر امیرالمؤمنین این است که تو خیانت کردی! او یک مقدار از اموال بیت المال را فکر کرده بود که به او می رسد؛ برداشته بود و به مکه رفته بود. امیرالمؤمنین، آن چنان نامه یی به عبدالله بن عباس نوشته است که مو بر تن انسان، راست می ایستد.
این چه مردی است! این چه انسان عظیمی است! به عبدالله بن عباس می فرماید: « فانک ان لم تفعل ».(12) اگراین کاری را که گفتم نکنی - این اموال را برنگردانی -«ثم امکننی الله منک»(13) بعد دست من به تو برسد، «لا عذرن الی الله فیک»(14) پیش خدا درباره ی تو، خودم را معذور خواهم کرد؛ یعنی سعی می کنم به خاطر تو پیش خدا، خجل و سرافکنده نشوم، « و لا ضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احداالادخل النّار » (15) تو را با همان شمشیری خواهم زد که به هر کس زده شد، وارد جهنم گردید.
و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواده »(16) به خدا سوگند اگر این کاری که تو کردی، حسن و حسین من این کار را بکنند، پیش من هیچ گونه عذری نخواهند داشت!« و لا ظفرا منی باراده »(17) هیچ تصمیمی به نفع آنها نخواهم گرفت، «حتی آخذ الحق منهما و ازیح الباطل ان مظلمتهما» (18) حق را از آنها هم خواهم گرفت.

قدرت نفس حضرت
 

خوب، امیرالمؤمنین می داند که حسن و حسین، معصومند؛ اما می گوید اگر چنین اتفاقی هم- که نخواهد افتاد - بیفتد، من ترحم نخواهم کرد! این شجاعت است. البته از یک دیدگاه، عدل است؛ از یک دیدگاه، ملاحظه ی قانون و احترام به قانون است؛ عناوین گوناگونی دارد. اما از این دیدگاه هم شجاعت و قدرت نفس است. امروز، من و شما به این شجاعت احتیاج داریم؛ ملت ایران به آن احتیاج دارد. هر کس که کارگزار این حکومت است، بیشتر احتیاج دارد. هر کسی دستش به چیزی از این بیت المال مسلمانان می رسد، بیشتر به این شجاعت احتیاج دارد. هر کس که مردم به او بیشتر اطمینان دارند، بیشتر به آن احتیاج دارد. امروز، آحاد مردم، ملت ایران- در مجموع-هم به این شجاعت احتیاج دارد.(19)

پی‌نوشت‌ها:
 

1-بحار الانوار، ج107، ص11.
2- بحار الانوار، ج40، ص153.
3-بحار الانوار، ج38، ص233.
4-شعراء: 214.
5-منظور از این که اسامی بیعت کنندگان را در تاریخ آورده اند.
6- فتح18.
7-بحارالانوار، ج27، ص227.
8- نهج البلاغه، خطبه ی 201.
9-نهج البلاغه، خطبه ی 15.
10-نهج البلاغه، نامه ی 45.
11-همان.
12- نهج البلاغه، نامه ی 41.
13-همان.
14- همان.